کد مطلب:94391 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:377

نعمتهای خدا را نمی توان شمرد











اصل: و لا یحصی نعمائه العادون:

ترجمه: حسابگران نعمتهای او را نمی توانند شماره و ضبط كنند.

واژه ها: احصاء: دریافت چیزی بواسطه ی شمردن آن است[1] و شمردن و ضبط كردن نیز معنی كرده اند[2].

و عادون بمعنی اصحاب عدد و حساب است[3].

و نعماء مقابل ضراء است[4].

، چنانچه در آیه شریفه ی قرآن آمده است «ولئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته

[صفحه 16]

لیقولن ذهب السیئات عنی[5].

(و هر گاه انسان را نعمتی بچشانیم پس از رنجی كه به او رسیده است، البته می گوید بدیها از من برطرف شده است). و گفته اند نعماء بمعنی نعمتی است كه اثر آن بردارنده ی نعمت ظاهر باشد[6] ولی در اینجا مطلق نعمت مقصود است.

شرح: مطلبی را كه علی علیه السلام در این جمله فرموده است از آیه ی شریفه ی قرآن اقتباس نموده، آنجا كه خدای متعال می فرماید «و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار»[7].

(اگر بخواهید نعمتهای خدا را شمارش كنید نمی توانید آنها را به حساب درآورید و محققا انسان متجاوز و ناسپاسگزار است) در این آیه پس از آنكه انسان را از احصاء نعمتهای خدا ناتوان می شمارد او را بشدت متجاوز و ناسپاسگزار می خواند و نه تنها در این آیه بلكه در بسیاری از آیات، خداوند، انسان را نسبت به نعمتهای خود ناسپاسگزار خوانده و بندگان شكرگزار را كم شمرده است، مانند آیه ی شریفه ی «ان الانسان لكفور»[8].

(البته آدمی بسیار ناسپاسگزار

[صفحه 17]

است) و مانند «ان الانسان لكفور مبین»[9].

(البته آدمی ناسپاسگزار آشكارائی است) و مانند «قتل الانسان ما اكفره»[10].

(مرده باد انسان كه چه اندازه ناسپاسگزار است). و مانند «قلیل من عبادی الشكور»[11].

(و بندگان شكرگزار من كم هستند).

بنابراین در شرح جمله باید در دو مسئله بحث شود:

1- چرا آدمی از احصاء نعمتهای الهی ناتوان است؟

2- چرا در انسانها، كفران نعمت بر شكر نعمت غلبه دارد؟

مسئله ی اول: با یك نگرش همراه با دقت به گوشه ای از نعمتهای بی پایان حضرت حق، این مطلب روشن می شود، كه شمارش نعمتهای او از قدرت بشر بیرون است و اگر آدمی تنها خودش را مورد بررسی قرار دهد و تن و جان و خرد و روان خود را مطالعه كند، آن اندازه عجایب و اسرار شگفت انگیز در نظر او جلوه گر می شود، كه جز اظهار ناتوانی از شناسائی آن عجایب و همچنین از احطاء الطاف و موهبتهای الهی كه در هر بخشی از وجود او بكار رفته است، چاره ای ندارد. و این ناتوانی انسان را از شناخت خود، خدای حكیم در قرآن كریم اعلام فرموده است، در سوره ی اسراء می فرماید «یسئلونك عن

[صفحه 18]

الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»[12].

(از تو از حقیقت روح می پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما جز كمی از دانش داده نشده است). و نه تنها انسان از شناخت روح خود ناتوان است، بلكه هزاران سال است كه بشر درباره ی اعضای ظاهری خود، از قبیل چشم و گوش و زبان و قلب و دستگاههای تنفس و گوارش و گردش خون و غیره مطالعه و بررسی می كند و معترف است كه تاكنون نتوانسته به همه ی رموز و دقایق و ریزه كاریهای آنها آگاهی یابد.

شاید به نظر آدمی مسئله ای ساده تر از تغذیه او نباشد ولی اگر همین را با دقت ملاحظه كند خواهد فهمید كه یك وعده غذائی كه می خورد، چه عواملی از خارج و داخل باید در كار باشند، تا نانی بكف آرد و به غفلت یا بدون غفلت بخورد.

برای اینكه آدمی غذائی تهیه كند و بمصرف برساند، صرف نظر از عوامل خارجی مانند خورشید و ماه و آب و خاك و ابر و باد و نیروهای حیوانی و انسانی، سه دسته از عوامل و نیروهای مختلف در خود انسان باید فعالیت كنند.

دسته ی اول نیروهای تشخیص و اطلاعات: این نیروها عبارتند از حواس پنجگانه، یعنی حس بینائی (باصره) و شنوائی (سامعه و بویائی

[صفحه 19]

(شامه) و چشائی (ذائقه) و بساوائی (لامسه) است كه آنچه از خوراكها را می بینند و می شنوند و می بویند و می چشند و لمس می كنند، بوسیله ی سلسله ی اعصاب به مغز منتقل می شود و سپس به نیروی حافظه و خیال سپرده می گردد و بالاخره نیروی تمیز و تشخیص آنچه را حافظه بوسیله ی حواس در دفتر خود ثبت كرده، بررسی می كند و خوراكیهای مفید و مناسب برای بدن را از غیر آن تمیز می دهد و آنچه از خوراكها، با وضع موجود بدن موافق و با مزاج فعلی آن مناسب است، از غیر آن تشخیص می دهد و سپس با تحریك نیروی اشتها و میل به غذا فرمان تهیه ی آن صادر می گردد و از اینجا دسته ی دوم از نیروها شروع به كار می كنند.

دسته ی دوم نیروها و عوامل تهیه كننده: این نیروها عبارت از دست و پا و سایر اعضاء و جوارح است، كه پس از تحریك نیروی اشتها به فعالیت و تكاپو می افتند و غذاهائی كه برای بدن مفید و لازم است تهیه نموده، تغییراتی را كه در خارج لازم است در آنها داده شود از قبیل شستن، پختن، پوست كندن، خرد كردن و امثال اینها می دهند و آنها را برای خوراك آماده نموده و در دهان می گذارند. دسته ی سوم نیروها و عوامل به صمرف رساننده: این نیروها و عوامل كه وسیله ی گوارش غذا هستند از دهان شروع شده و به روده ی فراخ ختم می گردد كه به ترتیب اشاره ای به عمل آنها می شود:

1- دهان و دندانها: در دهان دو عمل انجام می گیرد یكی خود

[صفحه 20]

كردن و جویدن كه بوسیله ی دندانها صورت می گیرد و دیگر مخلوط شدن بزاق دهان با غذای جویده شده، كه بوسیله ی ترشحات غده های بزاقی انجام می گیرد.

2- بلع: غذا پس از جویده شدن و آغشته شدن با بزاق دهان، بصورت لقمه ای درآمده و بایستی بطرف معده حركت كند و این كار بوسیله ی بلغ صورت می گیرد. و بلغ دارای سه مرحله است: ابتدا غذا از دهان به گلوگاه (حلقوم) و سپس از گلوگاه به سرخنای (مری) و از آنجا به معده رانده می شود.

3- معده: در معده نیز دو عمل انجام می شود: یكی حركت غذا در معده و زیر و رو شدن آن و اصطكاكا با جدار معده و ترشحات غده های معده و آغشته شدن غذا با آنها و دیگر اثر اسیدهای معده ای روی غذا كه آن را بصورت آبگوشت ترش رقیقی در می آورد و قابل جذب روده ها می گرداند.

4- روده ها: غذا پس از این تحولات وارد روده های باریك شده و پس از تحولات دیگری كه در آنجا پیدا می كند، به صورت مایعی در می آید و از جدار روده ها گذشته وارد محیط درونی بدن می گردد و غذاهای مناسب هر اندام به آن می رسد و قسمتی از آن بواسطه ی سفید رگها و مویرگها نیز وارد خون می گردد و مواد زائد وارد روده ی فراخ شده و در روده ی فراخ نیز بواسطه ی زیر و رو شدن، باقیمانده ی مواد غذائی آن جذب خون می شود و مواد زائد و سمی

[صفحه 12]

آن دفع می گردد.

با این توضیح مختصر نیروهای مهم مصرف كننده ی غذا را می توانیم چنین خلاصه كنیم:

اول نیروی آسیاكننده و خمیركننده دوم نیروی بلع و جذب سوم نیروی طبخ و حل غذا در معده چهارم نیروی انتقال كیموس معدی به روده ها پنجم نیروی پخش مایعی كه در روده ها آماده شده است در همه ی اندامهای بدن ششم نیروی رساننده ی مواد لازم به خون هفتم نیروی دفع مواد زائد به خارج از بدن.

و با این بیان، می توان بدن انسان را به كشوری تشبیه كرد، كه روح، رهبر این كشور و قوا و غرائز و اندامها هر كدام مسئول و متصدی و عامل قسمتی از كارهای این كشورند و این بخشی كه یاد شد، تنها بخش اقتصادی آن بود و با این بررسی كوتاه و اجمالی درباره ی یكی از نعمتهای الهی و این مشت را نمونه خروار قرار دادن، روشن می گردد، كه حساب نعمتهای خدا از توانائی بشر بیرون است و از این جهت در سوره ی لقمان می فرماید «و اسبغ علیكم نعمه ظاهره و باطنه»[13].

نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما فراخ و تمام گردانید.

مسئله ی دوم: خدائی كه این همه نعمت به انسان ارزانی داشته و هر

[صفحه 22]

چه غرائز او اقتضا داشته و نیازمند آن بوده برایش آفریده است و آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و هوا و ابر و باد و برف و باران و دیگر موجودات را در مسیر خدمت به او قرار داده است.

هر گاه شكرگزار پروردگارش نباشد و فرمان او را كه بوسیله ی پیامبرانش بوی ابلاغ شده اطاعت نكند و از نماز كه رفتن حضور خداوند و عرض حاجت نمودن و كسب نورانیت كردن و تزكیه ی نفس و تصفیه ی دل است، اعراض كند و از روزه كه وسیله ی ریاضت نفس و سلامت جسم است، خود داری كند و خمس و زكوه را كه مایه ی نوع پروری و تامین احتیاجات مسلمانان ناتوان و آبادنی و رفع نیازمندیهای عمومی مسلیمن است ندهد و از حج خانه ی خدا كه سیر در مراحل بندگی و تشكیل مجمع بین المللی مسلمانان است دوری كند و از امر بمعروف و نهی از منكر و سایر اوامر و نواهی الهی سرباز زند و گرد نافرمانی و معصیت پروردگار بگردد، شایسته و سزاوار است كه خدای منعم چوب ناسپاسگزاری را بر گرده ی چنین انسانی بنوازد و داغ كفران نعمت را بر پشت او بزند و درباره ی او بفرماید «ان الانسان لظلوم كفار».

ولی انسان خردمند كسی است كه خود را از زمره ی این گونه انسانها بیرون كند و در سایه ی فرمانبرداری حقتعالی خود را در زمره ی حق شناسان و بندگان سپاسگزار خدا قرار دهد تا مصداق آیاتی كه

[صفحه 23]

در آنها خداوند بندگان شكور خود را می ستاید قرار گیرد، مانند آیه ی شریفه كه درباره ی ابراهیم چه می فرماید «شاكرا لعنعمه اجتبیه»[14].

(ابراهیم بنده ی شكرگزار نعمتهای خدا بود و خدا او را برگزید) و یا آیه ی شریفه ای كه درباره ی نوح می فرماید «انه كان عبدا شكورا»[15].

شكرگزار خدا بود.

[صفحه 24]


صفحه 16، 17، 18، 19، 20، 12، 22، 23، 24.








    1. مفردات راغب اصفهانی.
    2. منتهی الارب.
    3. مفردات راغب.
    4. مفردات راغب.
    5. سوره ی هود آیه ی 10.
    6. مجمع البیان در ذیل آیه ی مزبور.
    7. سوره ی ابراهیم آیه ی 34.
    8. سوره ی حج آیه ی 65.
    9. سوره ی زخرف آیه 15.
    10. سوره ی عبس آیه ی 17.
    11. سوره ی سبا آیه ی 13.
    12. آیه ی 85.
    13. آیه ی 20.
    14. سوره ی نحل آیه 121.
    15. سوره ی اسراء آیه ی 3.